مه شومی دوباره جهان را در بر میگیرد و آن هم فاشیسم است که پس از مدتها دوباره قیام میکند تا جهانی را تهدید کند. انگار که واقعاً تاریخ خود را تکرار میکند. اکنون صدای موسولینی و حرکات هیتلر در کاخ سفید تکرار میشود. دیوی که در جنگ جهانی دوم میلیونها نفر را به کام مرگ فرستاد و جهانی را ویران کرد، اکنون کمی تغییر ظاهر داده و به تخت قدر نشسته. در آلمان، نازیها در لباس AfD برای رسیدن به قدرت و تکرار گذشته به کمین نشستهاند و در تعداد آرا دوم هم شدهاند. فاجعه نزدیک است.
مه شوم فاشیسم ایران را هم در بر گرفته است. حکومت فعلی و حکومت پیشین هر دو اگرچه از ایدئولوژی فاشیسم پیروی نمیکندد؛ اما ویژگیهای اصلی تعریف فاشیسم از جمله متمرکزگرایی (تمرکز قدرت در دست یک رهبر یا شاه)، ملیگرایی شدید و افراطی، نفی دمکراسی، سرکوب مخالفان و تبلیغات و کنترل گسترهٔ رسانهها را داشته و دارند. حال طرفداران هر دو حکومت، یعنی جماعت موسوم به ارزشی و سلطنتطلبها که در مجموع قدرت و رسانهٔ قویتری دارند برای رسیدن یا ماندن در قدرت میجنگند: جنگی میان گرگها.
حال از بین این دو جماعت کدام یک خطر بیشتری متوجه جامعه میشود؟ ابتدا بیاییم شباهتهای این دو قشر را مرور کنیم. گفتیم که هر دو گرایشهای شبهفاشیستی دارند. به تجربه دریافتم که هر دو گروه سواد رسانهای بسیار پایینی دارند. یک گروه به طور افراطی به هر رسانه و جریان مخالفی بیاعتماد است و دیگری به شبکههای منوتو و ایراناینترنشنال وابسته است. هر دو گروه اطلاعات را تنها از یک منبع دریافت میکنند. تعصب و نظرات متعصبانه و دگم بر تفکرات (اگر تفکری باشد) هر دو گروه حاکم است. هیچ یک تحمل نقد را ندارند. کینه و دشمنی جزوی از زندگی این افراد است. همانطور که بسیجیها از دشمنان غربزده و بیدین و ایمان، اصلاحطلبها و هرکسی از هر جناح مخالف (یعنی تقریباً همه دنیا) را مقصر همهٔ مشکلات میدانند و تنها خودشان و رهبر معظمشان را پاک و طیب میدانند؛ سلطنتطلبها هم فقط خودشان و شاهنشاهشان را طرف حق میبینند. در ماجرای انقلاب پنجاه و هفت آمریکا، انگلیس، فرانسه، چپها، اسلامگراها و همه مقصر بودند جز کسی که تمام قدرت مملکت را در دست داشت.
شاید این دو قشر در زمینههای بیشتری هم به هم شبیه باشند؛ اما تا همینجا برایمان کفایت میکند. به عقیدهٔ من سلطنتطلبی به مراتب خطرناکتر است. اول این که سلطنتطلبها درست مثل اسلامیستها در پی استمرار شبهفاشیسم و استبدادند؛ اما اینبار آنها با ظاهر مبارز و انقلابی به میدان آمدند. پروپاگاندای بسیار قدرتمندی هم دارند. با توسل به همین پروپاگاندا کسی مثل رضا پهلوی که نه تحصیلات دارد و نه دستاورد سیاسی جز کمپین «وکالت میدهم» که در نهایت باعث خاموش شدن آتش خیزش زن زندگی آزادی شد را میخواهند به خورد ملت دهند. رضا پهلوی، شاهنشاه سلطنتطلبها ظاهراً هیچ هنری ندارد.
مورد دوم این که سلطنتطلبها معمولاً برای رسیدن به مقصود حاضرند هر هزینهای از جیب ملت ایران پرداخت شود. خواه حملهٔ کشورهای دیگر به ایران برای سرنگونی رژیم حاکم باشد، خواه انقلاب و سرکوبی خونین (البته اگر اعلیحضرت شاهنشاه باز به خیزش مردم خیزش نبرند) اگر رضا پهلوی را به تخت سلطنت نزدیکتر کند خوشحال هم میشوند. به هفته نمیرسد که شنیدم در شبکهٔ منوتو که تمام هم و غمش تطهیر دیکتاتور پیشین ایران و تکریم رضا پهلوی است، کسی میگفت: «ما که میمیرم پس حداقل ترامپ به ایران حمله کنه که آزاد بمیریم!»
سوم این که در صورتی که به قدرت برسند نهتنها خبری از دموکراسی و لغو قوانینی چون اعدام نخواهد بود؛ بلکه ناامیدی بزرگی تمام جامعه را فرا میگیرد. چه کسی برای بار سوم انقلاب میخواهد؟ سلطنتطلبها آشکارا و بیپروا با دموکراسی مخالفت میکنند و بسیار دیده شده که مردم ایران مثل گوسفندانی میدانند که باید توسط شاه هدایت شود. سلطنت حتی در ظاهر هم طرف مظلوم نمیایستد. پشتیبانی از ترامپ و نتانیاهو کمترین ننگیست بر کارنامهٔ سلطنتطلبی.
بسیجی مقابل مردم است و تکلیفش مشخص است؛ اما سلطنتطلب همان بسیجیست در لباس انقلابی آزاده. ما استفراغ خود را نخواهیم بلعید. برای مبارزه با این جریان هم چیزی جز قلم (کیبرد) نداریم. در برابر کسانی که شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر» پشتشان را به هم میلرزاند و با فریاد «رضاشاه روحت شاد» سعی در مصادرهٔ اعتراضات را داشتند، بایستیم.
Comments
No comments yet. Be the first to react!