things-left-unsaid

عطر ناتمام، میان خطوط یک پیام…



پیش‌گفتار: این یه نوشته‌ست برای کسی که تازه باهاش آشنا شدم( و فک نکنم براش بفرستم،احتمال زیاد !؟). چیز خیلی خاصی هم بینمون نگذشت، فقط یک سری پیام و بعد یه احساس تعلیق. درسته که تازه بود اما بعدش یه حسی موند، یه جور گیر افتادن تو ذهن. ولی حس کردم باید بنویسمش، چون بعضی حس‌ها فقط وقتی آروم می‌شن که بیان روی کاغذ.

perfume

سلام نازنین، روزت بهاری‌، بی‌دلیل ولی با دل 🌿️

چند روزی بود که بهت پیامی نداده بودم و یه حسی داشتم که باید/می‌خوام اینها رو بهت بگم.


1.1 تو این مدت با آدم های دیگه‌ای آشنا شدم و تجربه‌های مختلفی به دست آوردم، ولی یه چیزی در مورد تو، تو ذهنم موند که دلم خواست آروم تو گوشت زمزمه‌ش کنم:



وقتی باهات حرف می‌زدم، تو نت‌های اولیه‌ت انگار یه حس تازگی و فرش بودن داشتی. یه جور خنکی شبیه نسیم بهاری، مثل لحظه‌ای که موقع راه رفتن یه درخت پر از شکوفه می‌بینی و آروم لبخند می‌زنی، چون فقط قشنگه و دلت رو آب می‌کنه.

بعضی وقتا شبیه یه حس وانیلی خام، نه خیلی بی‌تجربه، نه خیلی پخته، یه پاکی و بی‌آلایشی خاص.




ولی قتی میرسیدی به نت های میانی یه حس پیچیده ای داشتی. یه بوی خاص….یه لحظه تند و فلفلی با کلی انرژی و جاذبه ولی یه دفعه خنک و نعنایی، جوری که آدم گیج می‌شد، نمیدونستی از کدومش باید لذت ببری و همینجا لحظه گم میشد، انگار یه جاهایی ایستادی و مطمئن نیستی، شبیه نقاشیی که هنوز تموم نشده، ولی قلمو گذاشتی زمین…نه اینکه نمیتونی، بلکه انگار چیزای دیگه تو ذهنت باشه یا نقاشی اونی که میخواستی نباشه.


و نت‌های آخر…

راستش هنوز برام روشن نیستن.

نه حس تموم شدن دارن، نه ادامه داشتن.

انگار یه چیزی بین زمین و هوا معلق مونده.

شاید گاهی،

بعضی رایحه‌ها فقط برای اینن که یک‌بار حس بشن،

نه برای موندن…

ولی اگه یه روز دوباره از کنارم بگذرن،

میخوام هنوز بلد باشم با حس خوب لبخند بزنم.




1.2 تجربه های دیگه برام مثل عطر های خطییی بودن که اور اسپری شدن و دیگه خودشون نبودن،

اما فکر کنم تو برام یه عطر خاص بودی، پخش بوی کم اما موندگار.



خلاصه که خواستم یه سری حس رو بیان کنم.

بدون توقع، نتیجه، و یا انتظاری،

فقط یه احساس جاری در زمان. . .


تو چی فکر می‌کنی؟

………………………………………