می‌هراسیم؟

سر قضایای اخیر ماستودون یعنی ماجرای کانال تلگرامی دلم پره و حرف‌های زیادی برای گفتن دارم. بذارید از اول شروع کنم.

قصه

یه کسی با اسم کاربری «» که عضو نمونهٔ خیارنت بود پیامی در ماستودون گذاشت که می‌گفت یک کانال تلگرامی ساخته و همهٔ فرسته‌های عمومی از خیلی‌ها رو با اسم خودشون در اونجا به‌کمک یک نرم‌افزار کامپیوتری خودکار منتشر می‌کنه. آدرس کانال رو هم گذاشته بود و می‌شد دید که درست می‌گه.
در ادامه چیزی شبیه این نوشته بود: «گوگل و شرکت‌های بزرگ مدام درحال رصد شما هستند. مواجههٔ شما با یک کانال تلگرامی چیست؟»

من اساساً این فرد رو دنبال نمی‌کردم ولی ماستودون رو باز کردم با حجم زیادی از پیام‌های وامصیبتا مواجه شدم. از یکی پرسیدم چی شده که نشانی کانال تلگرامی رو به من داد. من هم اولش احساس خوبی نداشتم. اسم خودم رو جستجو کردم و دیدم از چند روز پیش همهٔ بوق‌های عمومی‌ام شامل آن‌هایی که در پاسخ به دیگران بوده‌اند اونجا فهرست شده‌اند. این احساس بدی به من داد.

ماستودون و خیارنت

اول از همه بگم که اصلاً ماستودون چیه!

ماستودون یک شبکهٔ اجتماعی نامتمرکز خودمیزبان برپایهٔ فدیورس است که از نرم‌افزارهای آزاد نیرو می‌گیرد. این شبکهٔ اجتماعی متن‌محور از نمونه‌های مختلف متصل‌به‌هم که هر کدام مثل یک شبکهٔ اجتماعی محلی کوچک و میزبانی‌شده توسط افراد یا سازمان‌های مختلف هستند تشکیل شده. پس از اتصال این نمونه‌ها با کمک اکتیویتی‌پاب به هم یک شبکهٔ اجتماعی بزرگ تشکیل می‌شود.
هر نمونهٔ ماستودون در اختیار افراد مشخصی است و در نتیجه می‌تواند قوانین خودش را داشته باشد که این قوانین محدودیت‌ها و آزادی‌های افراد برای فعالیت روی خود این نمونه را تعیین می‌کنند. نه از نظر فنی که از نظر اخلاقی بهتر است هنگام تعامل با دیگران از نمونه‌های دیگر شرایط آن‌ها را مدنظر قرار داد.

خب. خیارنت (با آدرس اینترنتی خیار دات نت) یکی از نمونه‌های ماستودونه. این نمونه برای فارسی‌زبان‌ها و انگلیسی‌زبان‌ها ساخته شده.
اگر علاقه‌مندید بهتره خودتون برید و از صفحهٔ ‎ /about‬ ‬دربارهٔ خیار و قوانینش بخونید ولی من خیلی خلاصه بخوام بگم طبق قوانین و خط‌مشی‌های خیار، این نمونه جوریه که توش می‌تونید هر جوری که هستید باشید و بنویسید اما از شما برای ترویج دیدگاهتون حمایت نمی‌کنه. در خیار حرف‌های تنفرآمیز زدن خصوصاً نسبت به گروه‌های مختلف (ملیت، قومیت، دین، جنسیت و گرایش جنسی) ممنوعیت داره. همچنین مطالب هرزه‌نگاره، خشن، کودک‌آزاری و چیزهایی که همه‌جا می‌شنویم نباید ارسال بشه.
موردی از قوانین خیار هم که به محرمانگی مربوط می‌شه این قانونه:

  • ارسال یا تهدید به ارسال اطلاعات هویتی شخصی مجاز نیست.

خیارنت نمونهٔ ماستودونیه که من استفاده می‌کنم و از اول تا امروز (شهریور ۱۴۰۳) حساب من روی این نمونه بوده. فعلاً هم خوشبختانه خیار نمونهٔ خوب و پایداریه و نیازی به مهاجرت احساس نمی‌کنم.

mastodon

هفت روز پیش

صبح روز ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ همه پنیک کرده بودند. همهٔ همه که نه. راستش فقط عدهٔ محدودی از پی‌گرفته‌هایم بودند. پی‌گرفته یا following به‌معنی افرادی است که حسابشان را دنبال می‌کنم. غالباً افراد یا خبری از این موضوع نداشتند یا اهمیت چندانی بهش نمی‌دادند. بعضی از بقیه که من هم جزوشان بودم سعی داشتند این موضوع رو به بقیه توضیح بدهند که اتفاق ترسناکی نیفتاده. و عده‌ای هراسان به فکر چاره بودند.

چاره‌هاشون بیشتر چیزی مثل این بود که حساب اون آدم باید مسدود بشه و از ماستودون حذف بشه یا این که ما باید از این پس فقط فرسته‌های خصوصی بفرستیم. یک نفر حتی گفت می‌خواد حساب کاربری خودش رو حذف کنه.

حساب این آدم که گروه تلگرامی رو ساخته بود روی نمونهٔ ماستودون من یعنی «خیار دات نت» بود.

آزادی بیان

چند پیام از چند نفر دریافت کردم با این مضمون که «لطفاً حساب ماستودون خودت رو از خیارنت به نمونهٔ دیگری انتقال بده چون من می‌خوام کل نمونه رو مسدود کنم».

یه کم عجیب بود برایم. چرا باید نمونهٔ خیارنت رو مسدود کنند؟ البته این نمونه قوانین نسبتاً آزادانه‌تری داره و به قوانین خودش هم پایبنده. در نتیجه افرادی با عقاید مختلف و ایده‌های متنوع می‌تونن در این نمونه حساب داشته باشند و فعالیت کنند. قوانینی هم البته این نمونه داره مثلاً این که هرزه‌نگاره یا محتوای توهین‌آمیز به اقلیت‌ها نباید توش منتشر بشه. نکته اینجاست که این قوانین همیشه بوده‌اند و هستند و افراد مختلف هم از مدت‌ها روی این نمونه حساب داشته‌اند و دارند. این علاقه برای مسدود کردن این نمونه ولی چیز جدیدی بود.

البته برایم قابل‌تصوره که افرادی این آزادی بیان خیارنت رو از اول هم دوست نداشتند. به هر حال جایی که آزادی بیان باشه آدم‌های کژفکر هم آزادی حرف زدن دارند و این برای خیلی‌ها خوش‌آیند نیست. برای من هم خوش‌آیند نیست راستش ولی خب، چه می‌شه کرد!
شاید این‌ها روی هم جمع شدند و باعث شدند این چند نفر به فکر مسدود کردن کل نمونه بیفتند.

در واقع استدلالی که برای مسدود کردن نمونه داشتند این بود که: «ما به مدیرهای نمونه گفتیم لطفاً حساب این کاربر رو حذف کن ولی اون نکرد. پس ما کل این نمونه رو مسدود می‌کنیم.»

بذارید این رو تحلیل کنم. در بخش اول می‌گه «ما گفتیم چنین کن و نکرد» و این نکتهٔ جالبیه. این باور که انگار حرف‌های من حتماً درستند و خب هر درخواستی در راستایش بگم پس باید حتماً اجرا هم بشه دیگه. یه جور انتظار شاید. در حالی که ممکنه بقیه اصلاً باورهای تو رو باور نداشته باشند. تو با اون مقابله نمی‌کنی چون باورهای غلطی داره. تو با اون مقابله می‌کنی چون فکر می‌کنی باورهای غلطی داره. چون باورهای تو رو نمی‌پذیره و تو باورهای خودت رو درست می‌دونی. این مقابله در تقابل با آزادی بیانه.
چه سخت نوشتم. بذار یه بار دیگه بگم: این که من درخواستی از تو می‌کنم قرار نیست حتماً اجرایی بشه. اگر فکر می‌کنم حتماً باید بشه احتمالاً یه‌جایی این وسط آزادی بیان داره آسیب می‌بینه.

حالا در بخش دوم می‌گه «چون فلان کار رو کردی یا نکردی، ما کل نمونه‌ای که مدیرش تو هستی رو مسدود می‌کنیم.»
مگر عدم‌تمرکز در ماستودون و فدیورس برای اینه که تو بتونی حساب شخصی خودت رو با دیگران صاف کنی؟ البته مهم نیست که هدفش چی بوده. به هر حال نتیجه در چیزی مثل فدیورس لزوماً بستگی به هدف اولیه نداره.
ولی به نظر می‌رسه شما وقتی از کسی خوشت نمی‌آد باید مسدودش کنی. وقتی می‌بینی یه نمونهٔ ماستودون جوریه که کلاً قوانین و محتوایش رو نمی‌پسندی مسدودش می‌کنی تا چیزی ازش نبینی. البته قانون یه چیزه و اجرای قانون یه چیز دیگه. مدیرنمونه‌ها لزوماً به قوانین خودشون پایبند نیستند و این باعث می‌شه گاهی نمونه‌هایی رو مسدود کنی به این دلیل که از قوانین نانوشتهٔ اون‌ها خوشت نمی‌آد.
خب. در موردی که پیش آمد قوانین خیارنت تغییری نکرده بودند. مدیرنمونه‌های خیار هم به قوانین خود نمونه پایبندند. تنها نکته این بود که یک کاربر کاری کرده بود که بقیه دوست نداشتند.

برای مواردی مثل این ماستودون امکان جالبی داره. می‌تونی کاربری رو به مدیرنمونهٔ خودت گزارش کنی. اگر رفتار اون با اصلوب جرگهٔ شما در تضاده، می‌تونه کاربر رو برای همهٔ اعضای نمونهٔ تو مسدود کنه. یا حتی کل یک نمونه رو. این ویژگی ظاهراً برای حفظ آزادی اضافه شده.

اگر مدیر خیارنت با خواستهٔ تو موافقت نکرد باید خیارنت رو مسدود کنی؟ این عجیبه. البته باز هم می‌گم. شاید این حاصل تلنبار شدن چیزهای پیشین است (مثل وقتی که یک نفر چهل بار مدام بهت سقلمه بزنه و بعد یه‌هو تو بهش یه مشت بزنی چون از این رفتار ناجور ادامه‌دارش خسته شده‌ای) ولی در هر صورت خود همین موضوع چیز عجیبیه.

درست نمی‌تونم بیانش کنم که چرا عجیبه. عجیبه چون انگار از خرْ دلخوری و پالانش رو می‌زنی چون زورت به خر نمی‌رسه. امیدوارم خودتون دیگه سعی کنید و متوجه بشید که چی می‌گم دیگه :))

scary

کنترل

خب ما نمی‌تونیم روی همه‌چیز کنترل داشته باشیم. نمی‌تونیم همه‌چیز رو عالی پیش ببریم. راستش به نظر من خوبه که حساب‌های افراد وقتی از قوانین یک نمونه تخطی نمی‌کنند حذف نشن. این‌طوری می‌دونی حساب این آدم اونجاست و می‌تونی با خیال راحت حسابش رو مسدود کنی و اطمینان زیادی داشته باشی که با یک حساب جعلی سراغت نخواهد آمد. ولی اگر حسابش رو روی هر نمونه‌ای که می‌ره ببندی، این شروع می‌کنه به ساخت حساب‌های متعدد. حساب‌های با هویت جعلی. هر جور کاری که به ماندنش در این شبکه کمک می‌کنه رو انجام می‌ده. این کنترل رو دوباره سخت می‌کنه.

نکتهٔ دیگر باز هم آزادی بیان است. اگر قرار باشه امکان کنترل زیادی برای افراد وجود داشته باشه، این باعث مواردی مثل دیکتاتوری اکثریت می‌شه و نهایتاً آزادی بیان چیزیه که مثل همیشه تحت‌الشعاع قرار می‌گیره. آزادی بیان نیازمند محدودیت در اعماق قدرت روی دیگران است.

اینجاست که همه‌چیز خاکستری می‌شه. یک نفر با این فرض که من مدیریت نمونه رو دارم (که ندارم و یک کاربر عادی هستم) پیامی تند به من فرستاد که چرا اون آدم رو از نمونه‌ات حذف نمی‌کنی؟ این پیام باعث شد لحظه‌ای خودم رو جای مدیریت نمونه بذارم. اگر من بودم، کاغذ خط‌مشی رو پیش‌روی خودم می‌گذاشتم: «خب. طبق این که رفتارهایش مشکلی ندارند.» بعد بند ویژهٔ خط‌مشی رو می‌آوردم که می‌گفت منِ مدیر می‌تونم در هر زمانی که احساس کردم از قوانین جلو بزنم و کاری که می‌خوام رو اعمال کنم: «کاری که این یارو کرده غیرقانونی که نیست. کار عجیبی هم که نکرده و اصولاً ماستودون خودش برای چنین کارهایی API مخصوص داره.» و در نتیجه حسابش رو نمی‌بستم.
و این حتی مربوط به آزادی بیان هم نیست احتمالاً. یعنی سطحی پایین‌تر از این حرف‌ها داره.

اون آدم چیکار کرده بود

اون آدم به‌راستی چیکار کرده بود؟ کارش آیا واقعاً ترسناک بود؟ نظر من اینه که بله. ترسناک و چندش‌آور بود ولی نه ترسناک‌تر و چندش‌آورتر از کارهای مشابهی توسط شرکت‌های bigtech مثل گوگل که هر روز احتمالاً برای داده‌های ما انجام می‌شه. تنها فرق اینجاست که اون‌ها نمی‌گن و این بنده‌خدا گفته بود. آدرس کانال رو فرستاده بود و به همه نشون داده بود.

اگر نشون نمی‌داد چی؟ هیچی. کسی اعتراضی نمی‌کرد. کسی دلخور نمی‌شد. کسی نمی‌گفت وای حریم خصوصی ما از بین رفت. انگار همه سر روی بالش نرم خیال گذاشته‌ایم. مثل همیشه. استفاده از ماستودون نسبت به چیزی مثل توییتر و اینستاگرام بهتره. البته که بهتره. ولی عالی نیست. ماستودون پاک پاک نیست چون داده‌جویان حریص هنوز هستند و از وجود ماستودون هم طبیعتاً باخبرند. یا درسته که حسابت رو از گوگل پاک کرده‌ای ولی گوگل نمرده که!

کار اذیت‌کننده‌ای که این آدم کرد بایگانی کردن مطالب در اینترنت و ارسال اون‌ها در یک کانال تلگرامی نبود. بلکه ایجاد هراس بود. البته که بعداً بقیه پس از هراسیدن، یک فضای هراس‌آلود در پیرامون خودشان در ماستودون ایجاد کردند و این یکی دیگه تقصیر اون شاید نبود. شاید هم بود. نمی‌دونم.

اون آدم و من

اون آدم که اسمش رو نمی‌برم جزو کسانی که ازشون خوشم بیاد نیست. صراحتاً می‌گم. از نوشته‌هایش خوشم نمی‌آد و اخلاقش رو نمی‌پسندم. این که خورهٔ کامپیوتر هست هم برایم جذابیت نداره. در ماستودون دنبالش نمی‌کنم و یکی دو بار هم پیش اومده که در پاسخ به حرف ناجوانمردانه‌ای که زده پیام تندی حاوی فحش برایش نوشته‌ام.

ولی رفتارم باهاش فقط همین بوده. دنبالش نمی‌کنم و نمی‌ذارم دنبالم کنه. گمانم حتی در ماستودون مسدودش کرده‌ام.

خب چه انتظار دیگری از من می‌ره؟ در ماستودون آدم‌های زیادی هستند که دوست ندارم باهاشون تعامل کنم. گاهی پیش اومده که از نمایه‌شون خوشم اومده و دنبالشون کرده‌ام و پس از مدتی دیده‌ام که نه اصلاً باهاشون حال نمی‌کنم و حذفشون کرده‌ام. همینه دیگه. من اگر بتونم پیرامون خودم رو مناسب خودم نگه دارم هنر کرده‌ام. این برای همهٔ ماست و در دنیای تنانی هم همینه. ما با همه دوست نمی‌شیم. یه جاهایی مجبوریم البته که با آدم‌هایی که دوستشان نداریم هم تعامل کنیم ولی سعی می‌کنیم تا جایی که می‌شه محیط‌زیست مناسب خودمون داشته باشیم.
حالا بعضی از ماها می‌شن افراد مؤثری مثل هنرمندها، نویسنده‌ها یا اینفلوئنسرهای اینترنتی که صدای بلندی دارند. این افراد حالا دیدگاه‌های خودشون رو با صدای بلندتری ترویج می‌دهند. مثلاً کتاب‌های گلستان و بوستان سعدی برای این موضوع نوشته شده‌اند. ولی من نه سعدی هستم، نه بیل گیتس، نه محمود دولت‌آبادی و نه عضوی از خانوادهٔ کارداشیان. من یه آدم عادی‌ام و فعالیتم در همین حدودیه که دارم. در حدیه که زورم می‌رسه. در حد نوشتن این مطلب مثلاً. از من انتظار زیادی نباید داشت.

با این وجود چیزهایی به بقیه مدام گفته‌ام و می‌گم. این که ترول‌های اینترنتی، آدم‌هایی که عقایدشون با شما مخالفه جوری که خود اون آدم‌ها رو برایتان تحمل‌ناپذیر می‌کنه، آدم‌های روی مخ و اعصاب‌خردکن و غیره رو دنبال نکنید. جلوی دنبال کردن توسط اون رو هم بگیرید. اگر با این وجود به شما پیام می‌فرستادند، مسدودشون کنید. حتی می‌تونید بهشون بی‌تعارف در یک پیام متنی کوتاه بگید که علاقه‌ای به گفتگو باهاشون ندارید.
بعضی از افرادی که دنبالشون نمی‌کنم آدم‌های خوب و مفیدی هستند. ولی ادبیات حرف زدنشون رو دوست ندارم. همین کافیه. کافیه دنبالشون نکنی. لازم نیست برای چنین آدم‌هایی فاز معلم اخلاق برداری. می‌تونی این کار رو بکنی البته ولی باید عواقبش رو هم از الآن پیش‌بینی کنی و بپذیری. خدا و خرما رو باهم نمی‌شه داشت.

ترس یعنی باختن

برگردیم به اون یک نفر. من اون آدم رو دنبال نمی‌کنم ولی هر از گاهی دوستانم می‌گن: «عرفان بیا ببین این چی نوشته! به من توهین کرده و فلان.». خب ای رفیق من، تو هم دنبالش نکن! اصلاً نوشته‌هایش رو نبین! می‌ترسی یه ترول پشت‌سرت حرف بزنه؟ بترسی یعنی باخته‌ای. ترول‌ها از توجه تغذیه می‌کنند. اون‌ها برای جلوه‌دادن خودشون به‌جای انجام کارهای خوب به کارهای بد روی آورده‌اند. تنها چیزی که لازمه یادمون باشه اینه که اون‌ها دنبال توجهند. خب. اگر من یه کاری بکنم و توجه دریافت کنم چی می‌شه؟ از این که توجه دریافت کرده‌ام خوشحال می‌شم و در نتیجه سعی می‌کنم اون کاری که کرده بودم رو تکرار کنم تا بیشتر خوشحال بشم. حالا این می‌تونه یه کار خوب یا یه کار بد باشه.
در مورد ترول‌ها، اگر تو کسی رو مسخره کنی و فحش بدهی و عصبانی‌اش کنی و طرف بهت توجه کنه، خب چون تو توجه رو دوست داری می‌گی ایول. پس راهی که دارم می‌رم درسته. پس دوباره تکرارش می‌کنی.

بهترین راه مقابله با ترول‌ها اینه که غذایی که می‌خوان رو بهشون ندهی. بهشون توجه نکنی. اهمیت ندهی. کاری کنی احساس نامرئی بودن داشته باشند. همین کافیه غالباً. دربارهٔ بیشتر ترول‌ها همین کافیه. دربارهٔ کسی که دنبال توجهه، بی‌توجهی کردن در قبال کارهای بدش کافیه که بره پی کارش.
اگر بترسی اون هم بیشتر تو رو می‌ترسونه. اگر عصبانی بشی بیشتر حرصت رو درمی‌آره. اگر فحش بدهی فحش‌های رکیک‌تری بهت می‌ده و تا وقتی که در اینترنتی و دستت بهش نمی‌رسه این چرخه ادامه داره.

اگر این باز و پس از مقابله هم ادامه‌دار باشه، امید می‌ره جامعه‌های ما چنان منسجم و هم‌دل باشند که دیگه راه هیچ آزار و اذیتی به اعضای جامعه باز نشه.

از ترول‌ها نترسید! کافیه بهشون خوراک ندهید.

platformer

حریم خصوصی آنلاین

خب. این موضوع مهمیه. درواقع حریم‌خصوصی کلاً همیشه مهمه. حفظ حریم خصوصی در اینترنت گاهی سخت‌تر از دنیای تنانیه چون احتمالاً مدام زیر رصدیم. ما چه در اینترنت و چه در دنیای تنانی همیشه یه حدودی رو برای خودمون در نظر می‌گیریم و کمی از خلوتمون رو برای منظوری که داریم کمتر می‌کنیم. مثلاً تو نمی‌تونی بدون این که کسی تو رو ببینه بری بیرون و خرید کنی. برای خرید کردن لازمه از خونه بری بیرون. با این حال این به‌معنی عریان بیرون رفتن هم نیست. یه حد و حدودی داره.

دربارهٔ اینترنت وقتی چیزی رو منتشر می‌کنی باید از اول فرض بگیری که این داده دیگه از دست تو خارج شده. ممکنه وصل کردن تو به این داده کار سختی باشه و البته که اگر آدم مهمی باشی بقیه حاضرند برای این موضوع هزینه بپردازند. دربارهٔ پیدا شدن راس اولبریکت مدیر سایت سیلک‌رود می‌شه خواند و درس گرفت. این که چون ایشون آدم مهمی بود و پلیس می‌خواست دستگیرش کنه، برای این موضوع هزینه کرد و تهش هم پیدایش کرد.

وقتی چیزی رو در تلگرام یا ماستودون یا روبیکا منتشر می‌کنی این یعنی ممکنه یه روز همه داشته باشندش. حتی گاهی این عمیق‌تر می‌شه و صرفاً اینترنت نیست. مثلاً وقتی ثبت‌احوال کشور داده‌هایش رو در کامپیوتر ذخیره می‌کنه باید من و تو فرض بگیریم که ممکنه یه‌روز همهٔ داده‌هایش لو بره. طبق همین موضوع باید حواسمون باشه که رازداری در دنیای دیجیتال امروزه‌روز کار سختیه و اگر یکی با ادعای این که رازهای ما رو می‌دونه خواست با ما ارتباط برقرار کنه باید همیشه با قدری دیدهٔ شک بهش نگاه کنیم چون شاید رازهای ما رو از داده‌های لورفته‌مون مطالعه کرده باشه.

scammer

- «من از دولت باهاتون تماس می‌گیرم. شما همون اسم فلان و آدرس فلان و کدملی فلان هستید دیگه؟ این که من این‌ها رو می‌دونم یعنی آره دارم از دولت تماس می‌گیرم.»
- «نه! این‌هایی که می‌گی کافی نیستند! یه کلاهبردار هم به همین اطلاعاتی که می‌گی دسترسی داره.»
پی‌نوشت: اگر یکی واقعاً از دولت تماس بگیره چطوری باید خودش رو ثابت کنه؟ :))

حقوق دیجیتال

خب. ما البته حق‌وحقوقی هم طبق قانون در اینترنت و دنیای کامپیوتر داریم. اصولاً اگر پیام خصوصی‌ای برای یکی می‌فرستم اون آدم حق لو دادن پیام من رو نداره. همچنین پس‌فردا اگر این پیام من توسط یه هکر لو بره، اصولاً نباید این بر علیه من استفاده بشه. حالا کاری با این که این‌ها چقدر در عمل اجرا می‌شن ندارم ولی خب باید از حقوقمون مطلع باشیم.

دربارهٔ فرسته‌های عمومی حالا موضوع اون‌قدرها شفاف نیست. دست‌کم برای من شفاف نیست. من یاد دادگان آزاد و پروانه‌های اون‌ها می‌افتم. داده‌ای که آزاد باشه به شما حق استفاده در هر کجا و به هر منظوری رو می‌ده. حق تغییر، گسترش و بازنشر رو هم می‌ده. پروانهٔ cc0 این حق رو کامل به شما می‌ده درحالی که پروانهٔ cc-by-sa می‌گه اولاً پس از بازنشر باید بگی این رو از کجا گرفته‌ای و ثانیاً باید خودت هم آزاد منتشرش کنی.

ولی هر داده‌ای در اینترنت و هر کجای دیگر پیش‌فرض انحصاریه. در مالکیت و انحصار تولیدکننده‌اش. شما می‌تونی ازش استفاده کنی ولی خود فرد نوشتهٔ مکتوبی به شما نداده که بگه آره واقعاً این حق رو داری. از طرفی چه فرقی بین دیدن یک مطلب و ذخیره کردن اون هست؟ مرورگرها همین‌طوری هم ممکنه داده‌های اینترنتی رو در حافظهٔ پنهان خودشون به‌منظور سهولت دسترسی ذخیره کنند (بهش کش کردن می‌گن). فرق این با ذخیره کردن دستی داده‌ها چیه؟ همچنین خب در اینترنت ما عادت داریم همه‌چیز دردسترس باشه. این مثل یک قانون نانوشته است و حالا تکلیف نوشته‌های ماستودون من چیه؟

موضوع دیگر محرمانگی است. تا جایی که می‌دونم شما در خیابان و جاهای عمومی حق دارید از بقیه عکس بگیرید. احتمالاً حق انتشار اون عکس‌ها رو هم داشته باشید. در فضای مجازی چطور؟ این‌جا هم آیا حق دارید مطالب عمومی دیگران رو بایگانی کنید و هر کجا که می‌خواهید منتشر کنید؟ همچنین در جاهای خصوصی ممکنه اجازهٔ عکس‌برداری به شما ندهند. در اینترنت چطور؟ اگر اتفاقی گفتگوی خصوصی دو نفر دست شما افتاد، آیا اجازه دارید به‌منظور بایگانی شخصی (و نه انتشار) اون رو ذخیره کنید؟

در کل به نظر من که قوانین در این زمینه محو و مه‌آلودند.

فصل آخر

خب. آخرش چی شد؟ چند نفر نمونهٔ خیارنت رو مسدود کردند. چندین نفر به اون فرد فحش دادند. چند نفر هراسیدند و اذیت شدند. بعدش موضوعات دیگری پیش اومد و ترول‌شدن‌ها شدت گرفت که موضوع این نوشته نیستند. راستش من خودم زیاد در جریان اون اتفاق‌ها قرار نگرفتم.

الآن اون کانال تلگرامی پاک شده و اون فرد هم فعلاً در ماستودون منزوی شده. هیچ یک از دوستان اینرنتی نزدیکم نه نمونهٔ خیار و نه حساب من رو مسدود نکرده‌اند. بیشترشون اعتقادی به این کار نداشتند. چند نفر هم که دیدند من کوتاه نمی‌آم بیخیال شدند. یکی از دوستانم از خیار به نمونهٔ دیگری مهاجرت کرده.

الآن همچنان این ویژگی و این آزادی‌های ساخت کانال تلگرامی در ماستودون و تلگرام موجوده. حتی اون تکه‌کد موجوده و می‌شه راحت این کار رو تکرار کرد. شاید کانال‌های تلگرامی دیگری همین الآن درحال انتشار مطالب باشند و فقط به گوش ماستودونی‌ها نرسیده. شاید بعضی‌ها درحال بایگانی این‌ها هستند و یه روزی اون‌ها رو به جاهایی مثل web archive هدایت می‌کنند.

این داستان با جرقه‌ای شروع شد. هول‌وولایی درافتاد. و بعد تمام شد. همین.

postapocafe صدایی از کافهٔ توی این عکس شنیده می‌شود:
- «آره آره پسر. داشتم می‌گفتم بهت. اون زمان این‌طوری بود…»

پرسش

چند سؤال می‌پرسم. در این پرسش‌ها به افرادی اشاره می‌کنم که تعدادشان زیاد نیست ولی احساس می‌کنم این رفتارها چیزهایی هستند که در جامعهٔ ما فراوانه. اینجا قصد متهم‌کردن یا فشار آوردن به کسی رو ندارم. هرگز نداشته‌ام. من به روابط انسانی بیشتر از هر چیزی اهمیت می‌دهم. این‌هایی که می‌پرسم کنایی نیستند بلکه فقط سؤالند. سؤال‌هایی که می‌تونیم از خودمون بپرسیم یا اون‌ها رو در جامعه بررسی کنیم.

پرسش‌های من این‌هایند:

  • چرا افراد یه‌هویی جوشی شدند و پنیک کردند؟
  • چرا افراد سرشناسی رو که کار بدی نکرده بودند متّهم کردند؟
  • چرا اصلاً اتفاقی که افتاده رو نسنجیدند؟
  • چرا چنین خشن رفتار کردند و حتی بی‌ادبانه حرف زدند؟
  • چرا گفتند به‌دلیل یک کاربر ما می‌خواهیم یک نمونه رو مسدود کنیم؟ (و برخی کردند)
  • چرا فاز قهرمان برداشتند؟
  • چرا به اشتباه خودشون یعنی راه جولان دادن به اون فرد اقرار نکردند؟
  • چرا الآن دیگه خبری از این حرف‌ها نیست؟ مشکل فقط یک کانال بود؟
  • چرا به‌جز موارد محدود، گفتگویی دربارهٔ شیوه‌نامهٔ ماستودون و گشتن دنبال راه چاره انجام نشد؟

از افرادی که من دیدم در این آب گل‌آلود دنبال ماهی‌گیری بودند بگذریم.

این مطلب رو من نوشته‌ام. من هم مثل دیگران از موضوع خوشم نیامد. من هم ترسیدم. من می‌نویسم تا یادمان بماند.

پرسش‌های دیگر

در ادامه پرسش‌های دیگری رو هم می‌نویسم.

  • آیا این اتفاق‌ها مثبت بودند؟
  • دربارهٔ حریم‌خصوصی اینترنتی چه کوشش‌هایی می‌شود کرد؟
  • چطوری یه جامعه می‌تونه منسجم‌تر باشه؟
  • روش درست برخورد با ترول‌ها چیه؟ آیا می‌تونن به‌قدری تغییر کنند که حتی به آدم‌های مفیدی تبدیل بشن؟
  • چطوری می‌شه تعامل رو در جامعه افزایش داد؟

روابط انسانی

من همیشه می‌گم مشکلات ما از اینه که هم رو نمی‌فهمیم.

گاهی یکی رو یه‌هو هیولا می‌کنیم در نظر خودمون و دیگری رو فرشته. گاهی فرض می‌کنیم یکی اهداف شومی در سر داره و بهش حمله می‌کنیم. گاهی به‌جای پذیرفتن خطاها و اشتباه‌های خودمون اون‌ها رو تقویت هم می‌کنیم. گاهی کوتاه نمی‌آییم.

گاهی برای دیگران سمّ می‌شیم. کارهایی مثل گس‌لایتینگ انجام می‌دهیم. گاهی اصلاً به این فکر نمی‌کنیم که طرف گفتگوی ما شاید دانش، تجربه و یا حتی سنّ کمتری نسبت به ما داشته باشه. بهش حمله می‌کنیم.

روابط انسانی به نظرم گلوگاهی برای رشد و پیشرفت جامعهٔ ماست. گلوگاهی برای داشتن یک زندگی آرام در محله‌مان در شهر. گلوگاهی برای همبستگی به‌منظور مقابله با ظلم‌وستم‌های بزرگ. گلوگاهی برای سلامتی روح و روان ما.

سخن آخر

انگار یه چیزی در جامعهٔ کشور من سر جای خودش نیست. انگار زخم‌های زیادی که خورده‌ایم بر ما اثر بسیار عمیقی گذاشته‌اند. انگار چون مار ما رو گزیده از همه‌چیز احتیاط می‌کنیم. چیکار کنیم؟ همینه دیگه. وضعیتمون همینه. تاریخ رو نمی‌شه دوباره نوشت. نمی‌شه با پوشاندن جای زخم‌ها اون‌ها رو در یادها هم از بین برد. ولی باور دارم بهتر از اونی هستیم که در همین‌جا غوطه‌ور بمونیم. می‌شه رشد کرد. سخته. سخت‌تره برای ما. درد داره زندگی در چنین شرایطی. سخته ولی شدنیه. من می‌کوشم. این نوشته یک کوشش منه.